بهشت ما

این جا بهشت است محلی برای گفتنی ها

بهشت ما

این جا بهشت است محلی برای گفتنی ها

پاسداشت معلم!

هرچه فکر کردم چه بگویم از معلمان و اساتید عزیز چیزی به ذهنم نرسید برای همین بازهم از ائمه ی اطهار(ع) کمک گرفتم!

امام سجاد(ع): 

و حق کسی که تو را در علم راهبری نموده این است که او را بزرگ شماری و جایگاه نشستنش را سامان دهی و خوب به سخنانش گوش فرا دهی و رو به او داشته باشی و صدایت را بلندتر از صدای او نکنی و به کسی که از او پرسش می کند پاسخ نگویی تا خود او پاسخش را دهد و در مجلس او با کسی سخن نگویی و در نزد او غیبت هیچ کس را نکنی و اگر در نزد تو بدی اش را گویند از او دفاع کنی و عیب هایش را بپوشانی و فضیلت هایش را آشکار سازی و با دشمنان او نشست و برخاست نداشته باشی و با دوستدار او دشمنی نکنی.
پس اگر چنین کنی فرشتگان الهی به نفع تو گواهی دهند که تو خواهان دانشی و علم را به خاطر خدا آموخته ای نه به خاطر مردم. 

                             (وسایل الشیعه؛جهاد با نفس؛شیخ حر عاملی) 


آقای حسن زاده آملی نیز فرموده اند:
من هر چه توفیقات دارم از احترام به اساتیدم بوده است.
 

 

پس آگاه باشیم که چه جایگاه حساسی داریم و چه آسان می توانیم با برنامه های کاملی که ائمه(ع) پیش رویمان گذاشته اند راه سعادت و کمال را طی کنیم و به درجات انسانیت نزدیک تر شویم. ان شاءالله تعالی!

کتاب و ساندویچ!!!

از استاد محمد جواد مغنیه سوال شده بود:چرا شما کتاب های قطور و گران قیمت را رها کرده و به تالیف کتاب های جیبی و کوچک می پردازید؟

ایشان جواب داد:روزی دریکی از خیابان های بیروت جوانی را دیدم که بایک دست ساندویچ می خورد و در دست دیگر یک کتاب جیبی گرفته و مشغول خواندن است.اگر کتاب بزرگ بود این طور قابل استفاده در همه جا نبود! 

                                                               «نشریه خشت اول ش 8 تابستان1386»

غلط مصطلح!!! 

روزهای اول طلبگی بود که استادصرف به ما گفت:در زبان عربی،سه فرد و بیشتر را جمع می گویند.البته از قبل این را می دانستم. 

همان روزها بود که به ما یاد داد:طلبه جمع طالب است و به کار بردن آن برای مفرد غلط مصطلح است.و من آن روز این نکته را یاد گرفتم. 

امروز بعد از چند سال طلبگی فهمیدم که اطلاق طلبه بر یک فرد غلط نیست.تازه فهمیدم که باید به اندازه ی سه نفر طالب علم درس بخوانم،فکرکنم،جهادکنم و ...اما ای کاش این نکته را هم همان روزهای اول ... نه ! کاشکی قبل از طلبگی... .                                   

   «علی اصغر سهرابی»

                                                               «نشریه خشت اول ش 8 تابستان1386»

                                 

تواضع رضوی

پیرمرد سرش را انداخته بود پایین. 

خجالت می‌کشید و معذرت خواهی می‌کرد. 

امام با لبخند دل داری‌اش می‌دادند. 

رفته بود حمام. 

امام رضا را نشناخته بود. 

کمک خواسته بود. 

امام هم پشتش را حسابی لیف کشیده بودند.